يک اشتباه-از مشروطيت تا امروز
سام قندچی
قبل از اينکه بحث اصلي ام را شروع کنم، لازم ميدانم يک نکته را در رابطه با عکس العمل به فراخوان رفراندوم سايت 60000000 يادآور شوم، و آن ضرورت اجتناب از روش برخوردي است که در اولين سالهاي جمهوري اسلامي؛ برخي نابخردانه درباره افسران ميهن پرست *نوژه* به عمل گذاردند، که مقاومت آن افسران در برابر استبداد نوين رژيم اسلامي را، طرح کودتاي بازگشت سلطنت خواندند، و اولين مخبر آن تجمع به خميني شدند، و به جمهوري اسلامي در به خاک و خون کشيدن آن آزادگان ياري کردند، و نتيجه آن شد که با از بين رفتن چالشهاي آنگونه در درون رژيم، دست پاسداران چکمه پوش رژيم اسلامي باز تر شد، و راه براي سرکوب خود آن نابخردان نيز هموار تر گرديد.
گيريم که نوژه حتي برنامه کودتاگران سلطنت طلب بود، در آن صورت عدم دفاع طرفداران دموکراسي از چنان جرياني قابل فهم بود. ولي کاسه داغ تر از آش شدن، و ياري به جمهوري اسلامي براي نجات از آن کودتا، و به آن عملکرد نام دموکراسي خواهي و ملي گرائي دادن، فريبکاري است، چرا که در واقع با اين روش، اين نابخردان نشان دادند، که در عين اختلاف با گروه بندي هاي معيني از رژيم، در حلقه اول مدافعان رژيم حمهوري اسلامي هستند. اگر در زمان شاه، کسي به شاه براي مقابله با طرح کودتاي مين باشيان ياري ميکرد، و اولين مخبر آن جمع براي محمد رضا شاه ميشد، آيا ميتوانست خود را در زمره اپوزيسيون دموکرات و مستقل به حساب آورد؟ خير، اين ها همه دفاع خجالتي از رژيم جمهوري اسلامي است، که سالها ست در درون بخشي از جنبش سياسي ايران وجود داشته است، و من درباره جرياناتي نظير لابي ايست هاي جمهوري اسلامي مفصلأ در گذشته نوشته ام، و نيازي به تکرار مجدد در اين جا نيست.
اجازه دهيد به اصل بحث اين مقاله بپردازم.
***
گرچه بحث اصلي من از مشروطه تا کنون است، ولي براي روشن شدن موضوع بحثم، اجازه دهيد که از انقلاب 1357 شروع کنم. در آنزمان نيروئي بنام *نهضت آزادي* و در رأس آن مهندس مهدي بازرگان، باعث شد که طرح حکومت مذهبي، با رنگ و لعاب دموکراتيک مزين شود، و از نيروهاي سکولار، از جبهه ملي تا نيروهاي چپ، پشتيباني براي يک پروگرام رژيم آلترناتيو واپس گراي ديگري، يعني رژيم مذهبي، در برابر رژيم سلطنتي آن زمان، حاصل شد.
اين موضوع خيلي مهم است که در 1357، بين آنان که خواهان مشروطه و حکومت قانوني کردن رژيم شاه بودند، نظير جبهه ملي، و آنان که خواهان نسخه باصطلاح دموکراتيک پروگرام رژيم مذهبي بودند، نظير نهضت آزادي، تفاوت بگذاريم. در واقع آنهائي که رژيم استبدادي موجود در هر زمان را ميخواهند تعديل و دموکراتيزه کنند، ميتوان جزو صفوف جنبش دموکراسي خواهي دوران قلمداد کرد، حتي اگر در مقاطعي درون رژيم باشند، ولي آنها که رژيم واپسگرا و استبدادي ديگري را بعنوان آلترناتيو رژيم موجود بخواهند، حتي اگر طرفدار مدل باصطلاح "دموکراتيک" آن آلترناتيو باشند، اساسأ در خدمت به قدرت رساندن رژيم واپسگراي آلترناتيو ميباشند، و اينکه آيا مدل تعديل يافته آنها، پس از پيروزي رژيم مورد نظر آنها در آينده موفق شود، شايسته ترديد جدي است.
در واقع امثال طالقاني کمک کردند که رژيم مذهبي (تئوکراسي) در ايران، آلترناتيو رژيم سلطنتي شود، و اينکه مدل حکومت مذهبي تعديل شده آنان شکست خورد، جاي تعجبي ندارد. رژيم هاي استبدادي، از سلطنتي، تا مذهبي، تا کمونيستي، اگر تعديلي شده اند، هميشه بخاطر مقاومت هاي مردم در برابر آن رژيم ها بوده است، و نه به لطف مصلحان اجتماعي ، حتي اگر آن مصلحان خود از پايه گذاران آن رژيم ها بوده اند.
امروزه نيز در رابطه با سلطنت، اتفاق مشابهي در صحنه سياسي ايران در جريان است. جريانات و افراد دموکراتي که طرفدار سلطنت مشروطه هستند، نظير مذهبيون دموکراتي چون آيت الله طالقاني که در 1357 صادقانه به رژيم مذهبي دمو.کراتيک معتقد بودند، صادقانه به رژيم سلطنتي مشروطه معتقدند، و اگر اکنون در ايران رژيم سلطنتي وجود داشت، يا پيش قراولان اصلاحات دروني و دموکراتيزه کردن درون رژيم بودند، يا چون آيت الله طالقاني توسط آن رژيم از پيش پاي برداشته ميشدند.
اما نکته من اين است که در دوراني که رژيم سلطنتي در قدرت نيست، اينگونه مدافعان مدل مشروطه آن، در واقع در دادن برداشت غلط به مردم، از آن آلترناتيو آينده، سهيم هستند، چرا که آن رژيم در قدرت نيست، و مردم امروز با واقعيت رژيم سلطنتي روبرو نيستند. همانگونه که در زمان شاه، رژيم تئوکراسي (مذهبي) در ايران در قدرت نبود، و امثال طالقاني و بازرگان و نهضت آزادي، تصوير کاذبي را از يک رژيم مذهبي باعث ميشدند. يعني واقعيت رژيم مذهبي واقعي، که هميشه در رابطه مذاهب و ايدئولوژي هاي ديگر، تبعيض گر است، پوشانده ميشد، در صورتيکه اين واقعيت استبدادي، در خود تعريف رژيم مذهبي نهفته است، و موضوع اختلاف جکومت مذهبي باصطلاح "دموکراتيک"، و جکومت مذهبي استبدادي نيست، و اين تبعيض گرائي و استبداد در خصلت رژيم مذهبي است.
به همين شکل نيز در رژيم سلطنتي، کودکي از خاندان سلطنت، از امتيازات ويژه اي بر خوردار است، که مهمترين آن امکان قرار گرفتن در رأس قدرت است، و اين سيستم موروثي، تبعيض ضد بقيه خانواده ها است که کودکانشان از چنان امتيازي برخوردار نيستند، و طرفداران واقعأ دموکرات سلطنت، اين واقعيت تبعيض گرايانه و ضد دموکراتيک، که در خود تعريف و خصلت سلطنت است را بي اهميت مينمايانند. اما همانطور که نوشتم، آنهائي که در درون يک رژيم اسلامي براي تعديل آن مبارزه ميکنند، و نيز آنان که در درون يک رژيم سلطنتي براي تعديل و دمو.کراتيزه کردن آن کوشش ميکنند، حق دارند که خود را بخشي از جنبش دموکراسي خواهي بدانند، ولي وقتي در خارج آن هستند، به گمراهي مردم و پيروزي يک رژيم واپس گرا بجاي ديگري، ياري ميرسانند.
اشتباه جنبش سياسي ما از مشروطيت تا امروز اين بوده است که نيروهاي دموکرات ما بجاي آنکه برنامه خود را به روشني ارائه دهند و براي آن سازماندهي کنند، مشغول سازماندهي آناني بوده اند که در پي سيستم رژيم واپس گراي ديگري براي جايگزيني رژيم موجود بوده اند، نظير طرفداران رژيم مذهبي، هر چند از نوع دموکراتيک يا تعديل يافته آن، و دست آخر نيروهاي مترقي ما، سکوي آنهائي شدند که وتو پنج مجتهد و شيعه بعنوان مذهب رسمي ايران را، به قانون اساسي مشروطيت تحميل کردند.
زماني ديگر نيز هم خود را مصروف سازماندهي طرفداران رژيم موجود کرده اند و در پي دموکراتيزه کردن آن بوده اند، نطير آنها که آرزويشان ديدن عدل مظفر بر سر در مجلس بود. بنظر من نيروهاي مترقي و دموکرات بايستي که کوشش اصلي خود را در سازمان دادن بر محور نظرات خود صرف کنند، هرچند در عين حال ميتوانند همکاري به آنهائي که در پي طرح هاي دموکراتيک در درون سيستم هاي واپس گراي گذشته هستند نيز ياري کنند، اما نبايستي مخبر مقاومت هائي نطير نوژه باشند، که در واقع اينگونه رويداد ها، تبلور مقاومت هاي مختلف در برابر رژيم واپس گرا و استبدادي موجود است، و نيروهاي دموکرات ميتوانند درارتباط با اين جريانات بي طرف باشند، و نه مدافع رژيم حاکم.
اکنون سازماندهي کردن سازمان هاي جوانان آينده نگر در ايران با ايده هاي ترقي خواهانه و دموکراتيک مهم است، خواستهائي نظير رفراندوم، الغاي سربازي اجباري، الغاي حجاب اجباري زنان، ايجاد شغل و تسهيل مسافرت به خارج براي جوانان، تأسيس مدارس مختلط دختران و پسران، فراهم آوردن امکانات تحصيل زبان هاي خارجي در همه مدارس ايران و نه فقط مدارس خصوصي و غير انتفاعي، و امثالهم. اين ها موضوعاتي است که ذهن جوانان ايران را به خود مشغول داشته است، جواناني که در مسابقه هاي فوتبال، خواست رقابت در دنياي گلوبال را به نمايش گذارده اند. رفراندوم براي پايان دادن به حکومت مذهبي براي دفاع از اينگونه خواستهاي سکولار جوانان ايران است.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.ghandchi.com/
26 آذر 1383
December 16, 2004
بعداالتحرير-براي توضيح بيشتر درباره رفراندم لطفأ به قانون اساسي جديد- رفراندوم ترقي و تحجر مراجعه کنيد.
بعداالتحرير-براي توضيح بيشتر درباره رفراندم لطفأ به قانون اساسي جديد- رفراندوم ترقي و تحجر مراجعه کنيد.
سام قندچی
قبل از اينکه بحث اصلي ام را شروع کنم، لازم ميدانم يک نکته را در رابطه با عکس العمل به فراخوان رفراندوم سايت 60000000 يادآور شوم، و آن ضرورت اجتناب از روش برخوردي است که در اولين سالهاي جمهوري اسلامي؛ برخي نابخردانه درباره افسران ميهن پرست *نوژه* به عمل گذاردند، که مقاومت آن افسران در برابر استبداد نوين رژيم اسلامي را، طرح کودتاي بازگشت سلطنت خواندند، و اولين مخبر آن تجمع به خميني شدند، و به جمهوري اسلامي در به خاک و خون کشيدن آن آزادگان ياري کردند، و نتيجه آن شد که با از بين رفتن چالشهاي آنگونه در درون رژيم، دست پاسداران چکمه پوش رژيم اسلامي باز تر شد، و راه براي سرکوب خود آن نابخردان نيز هموار تر گرديد.
گيريم که نوژه حتي برنامه کودتاگران سلطنت طلب بود، در آن صورت عدم دفاع طرفداران دموکراسي از چنان جرياني قابل فهم بود. ولي کاسه داغ تر از آش شدن، و ياري به جمهوري اسلامي براي نجات از آن کودتا، و به آن عملکرد نام دموکراسي خواهي و ملي گرائي دادن، فريبکاري است، چرا که در واقع با اين روش، اين نابخردان نشان دادند، که در عين اختلاف با گروه بندي هاي معيني از رژيم، در حلقه اول مدافعان رژيم حمهوري اسلامي هستند. اگر در زمان شاه، کسي به شاه براي مقابله با طرح کودتاي مين باشيان ياري ميکرد، و اولين مخبر آن جمع براي محمد رضا شاه ميشد، آيا ميتوانست خود را در زمره اپوزيسيون دموکرات و مستقل به حساب آورد؟ خير، اين ها همه دفاع خجالتي از رژيم جمهوري اسلامي است، که سالها ست در درون بخشي از جنبش سياسي ايران وجود داشته است، و من درباره جرياناتي نظير لابي ايست هاي جمهوري اسلامي مفصلأ در گذشته نوشته ام، و نيازي به تکرار مجدد در اين جا نيست.
اجازه دهيد به اصل بحث اين مقاله بپردازم.
***
گرچه بحث اصلي من از مشروطه تا کنون است، ولي براي روشن شدن موضوع بحثم، اجازه دهيد که از انقلاب 1357 شروع کنم. در آنزمان نيروئي بنام *نهضت آزادي* و در رأس آن مهندس مهدي بازرگان، باعث شد که طرح حکومت مذهبي، با رنگ و لعاب دموکراتيک مزين شود، و از نيروهاي سکولار، از جبهه ملي تا نيروهاي چپ، پشتيباني براي يک پروگرام رژيم آلترناتيو واپس گراي ديگري، يعني رژيم مذهبي، در برابر رژيم سلطنتي آن زمان، حاصل شد.
اين موضوع خيلي مهم است که در 1357، بين آنان که خواهان مشروطه و حکومت قانوني کردن رژيم شاه بودند، نظير جبهه ملي، و آنان که خواهان نسخه باصطلاح دموکراتيک پروگرام رژيم مذهبي بودند، نظير نهضت آزادي، تفاوت بگذاريم. در واقع آنهائي که رژيم استبدادي موجود در هر زمان را ميخواهند تعديل و دموکراتيزه کنند، ميتوان جزو صفوف جنبش دموکراسي خواهي دوران قلمداد کرد، حتي اگر در مقاطعي درون رژيم باشند، ولي آنها که رژيم واپسگرا و استبدادي ديگري را بعنوان آلترناتيو رژيم موجود بخواهند، حتي اگر طرفدار مدل باصطلاح "دموکراتيک" آن آلترناتيو باشند، اساسأ در خدمت به قدرت رساندن رژيم واپسگراي آلترناتيو ميباشند، و اينکه آيا مدل تعديل يافته آنها، پس از پيروزي رژيم مورد نظر آنها در آينده موفق شود، شايسته ترديد جدي است.
در واقع امثال طالقاني کمک کردند که رژيم مذهبي (تئوکراسي) در ايران، آلترناتيو رژيم سلطنتي شود، و اينکه مدل حکومت مذهبي تعديل شده آنان شکست خورد، جاي تعجبي ندارد. رژيم هاي استبدادي، از سلطنتي، تا مذهبي، تا کمونيستي، اگر تعديلي شده اند، هميشه بخاطر مقاومت هاي مردم در برابر آن رژيم ها بوده است، و نه به لطف مصلحان اجتماعي ، حتي اگر آن مصلحان خود از پايه گذاران آن رژيم ها بوده اند.
امروزه نيز در رابطه با سلطنت، اتفاق مشابهي در صحنه سياسي ايران در جريان است. جريانات و افراد دموکراتي که طرفدار سلطنت مشروطه هستند، نظير مذهبيون دموکراتي چون آيت الله طالقاني که در 1357 صادقانه به رژيم مذهبي دمو.کراتيک معتقد بودند، صادقانه به رژيم سلطنتي مشروطه معتقدند، و اگر اکنون در ايران رژيم سلطنتي وجود داشت، يا پيش قراولان اصلاحات دروني و دموکراتيزه کردن درون رژيم بودند، يا چون آيت الله طالقاني توسط آن رژيم از پيش پاي برداشته ميشدند.
اما نکته من اين است که در دوراني که رژيم سلطنتي در قدرت نيست، اينگونه مدافعان مدل مشروطه آن، در واقع در دادن برداشت غلط به مردم، از آن آلترناتيو آينده، سهيم هستند، چرا که آن رژيم در قدرت نيست، و مردم امروز با واقعيت رژيم سلطنتي روبرو نيستند. همانگونه که در زمان شاه، رژيم تئوکراسي (مذهبي) در ايران در قدرت نبود، و امثال طالقاني و بازرگان و نهضت آزادي، تصوير کاذبي را از يک رژيم مذهبي باعث ميشدند. يعني واقعيت رژيم مذهبي واقعي، که هميشه در رابطه مذاهب و ايدئولوژي هاي ديگر، تبعيض گر است، پوشانده ميشد، در صورتيکه اين واقعيت استبدادي، در خود تعريف رژيم مذهبي نهفته است، و موضوع اختلاف جکومت مذهبي باصطلاح "دموکراتيک"، و جکومت مذهبي استبدادي نيست، و اين تبعيض گرائي و استبداد در خصلت رژيم مذهبي است.
به همين شکل نيز در رژيم سلطنتي، کودکي از خاندان سلطنت، از امتيازات ويژه اي بر خوردار است، که مهمترين آن امکان قرار گرفتن در رأس قدرت است، و اين سيستم موروثي، تبعيض ضد بقيه خانواده ها است که کودکانشان از چنان امتيازي برخوردار نيستند، و طرفداران واقعأ دموکرات سلطنت، اين واقعيت تبعيض گرايانه و ضد دموکراتيک، که در خود تعريف و خصلت سلطنت است را بي اهميت مينمايانند. اما همانطور که نوشتم، آنهائي که در درون يک رژيم اسلامي براي تعديل آن مبارزه ميکنند، و نيز آنان که در درون يک رژيم سلطنتي براي تعديل و دمو.کراتيزه کردن آن کوشش ميکنند، حق دارند که خود را بخشي از جنبش دموکراسي خواهي بدانند، ولي وقتي در خارج آن هستند، به گمراهي مردم و پيروزي يک رژيم واپس گرا بجاي ديگري، ياري ميرسانند.
اشتباه جنبش سياسي ما از مشروطيت تا امروز اين بوده است که نيروهاي دموکرات ما بجاي آنکه برنامه خود را به روشني ارائه دهند و براي آن سازماندهي کنند، مشغول سازماندهي آناني بوده اند که در پي سيستم رژيم واپس گراي ديگري براي جايگزيني رژيم موجود بوده اند، نظير طرفداران رژيم مذهبي، هر چند از نوع دموکراتيک يا تعديل يافته آن، و دست آخر نيروهاي مترقي ما، سکوي آنهائي شدند که وتو پنج مجتهد و شيعه بعنوان مذهب رسمي ايران را، به قانون اساسي مشروطيت تحميل کردند.
زماني ديگر نيز هم خود را مصروف سازماندهي طرفداران رژيم موجود کرده اند و در پي دموکراتيزه کردن آن بوده اند، نطير آنها که آرزويشان ديدن عدل مظفر بر سر در مجلس بود. بنظر من نيروهاي مترقي و دموکرات بايستي که کوشش اصلي خود را در سازمان دادن بر محور نظرات خود صرف کنند، هرچند در عين حال ميتوانند همکاري به آنهائي که در پي طرح هاي دموکراتيک در درون سيستم هاي واپس گراي گذشته هستند نيز ياري کنند، اما نبايستي مخبر مقاومت هائي نطير نوژه باشند، که در واقع اينگونه رويداد ها، تبلور مقاومت هاي مختلف در برابر رژيم واپس گرا و استبدادي موجود است، و نيروهاي دموکرات ميتوانند درارتباط با اين جريانات بي طرف باشند، و نه مدافع رژيم حاکم.
اکنون سازماندهي کردن سازمان هاي جوانان آينده نگر در ايران با ايده هاي ترقي خواهانه و دموکراتيک مهم است، خواستهائي نظير رفراندوم، الغاي سربازي اجباري، الغاي حجاب اجباري زنان، ايجاد شغل و تسهيل مسافرت به خارج براي جوانان، تأسيس مدارس مختلط دختران و پسران، فراهم آوردن امکانات تحصيل زبان هاي خارجي در همه مدارس ايران و نه فقط مدارس خصوصي و غير انتفاعي، و امثالهم. اين ها موضوعاتي است که ذهن جوانان ايران را به خود مشغول داشته است، جواناني که در مسابقه هاي فوتبال، خواست رقابت در دنياي گلوبال را به نمايش گذارده اند. رفراندوم براي پايان دادن به حکومت مذهبي براي دفاع از اينگونه خواستهاي سکولار جوانان ايران است.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.ghandchi.com/
26 آذر 1383
December 16, 2004
بعداالتحرير-براي توضيح بيشتر درباره رفراندم لطفأ به قانون اساسي جديد- رفراندوم ترقي و تحجر مراجعه کنيد.
بعداالتحرير-براي توضيح بيشتر درباره رفراندم لطفأ به قانون اساسي جديد- رفراندوم ترقي و تحجر مراجعه کنيد.
متن مقاله به انگليسي
One Mistake-From Constitutional Movement to Today
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/360-OneMistakeEng.htm
Before discussing the main topic of this article, I see it necessary to remind ourselves of a point regarding the reaction to the call for referendum by the 60000000 website, and that is the need to avoid a manner of approach which was used in the first years of Islamic Republic, by some unwise people, regarding the patriotic Iranian officers of *nojeh*, where the resistance of those officers against the dictatorship of the new Islamic regime, was called a coup attempt for return of monarchy by the noted unwise people, and they became the informers of Khomeini about the gathering of those officers, and they helped the Islamic Republic of Iran (IRI) to slay those freedom fighters in blood, and the result was that such challenges within the regime ended, and the hands of the Islamic Revolutionary Guards became more open in the life of all Iranian opposition, and the road to repress those unwise people themselves was paved this way.
Even let's suppose the *nojeh* was a monarchist coup plan, then in that case the lack of support of the pro-democracy activists for such a group would be understandable, but being a soup hotter than the pot [a Persian expression], and to save IRI from such a coup, and calling such collaboration a pro-democracy or patriotic act, is deception, the least, because in reality, with such a direction, these unwise people showed that despite their differences with some groupings within the regime, they are in the first ring of the supporters of the regime of Islamic Republic. If at the time of the Shah, somebody helped the Shah to counter Minbashian's coup attempt, and was the first informer of the gathering to Mohammad Reza Shah, could such an individual consider himself as part of the independent pro-democracy opposition? No, and these action are all part of the shy defense of the Islamic Regime, which has been a reality within a part of Iran's political movement, all these years, and I have explained about the IRI lobbyist groups in details in the past, and there is no need to repeat here.
Let me return to the main topic of this article:
.
***
Even though my discussion is about the period spanning from Iran's constitutional movement (mashrootia't) till now, but to clarify my point, let me start with the 1979 Revolution. At that time, a force called *Nehzate Azadi* [Freedom Movement of Iran-FMI] with Mohandes Mehdi Bazargan at its helm, was the way the plan of a religious state, was decorated with the democratic colors, and the secular forces, from Jebhe Melli [Iran's National Front- INF] to the leftists, ended up supporting another retrogressive alternative regime, meaning the religious state, in opposition to the monarchist regime of the time.
This is a very important point, in 1979, to differentiate between those who wanted a constitutional and lawful regime of the Shah, such as Jebhe Melli, and those who wanted the democratic version of a religious state, such as Nehzate Azadi. In fact, one can consider those who want to democratize the current despotic regime of the time, as part of the pro-democracy movement of the time, even if they be in the regime at some time junctures, but those who want to replace the current regime, with another retrogressive and dictatorial regime, even if they support the democratic version of that model, are essentially at the service of the retrogressive alternative of the future, and it is highly doubtful if the modified democratic version of the model they follow, to be successful after the success of their intended type of regime.
In fact, the likes of Ayatollah Taleghani helped the theocracy to become the alternative of monarchy in Iran, and the fact that their modified model of religious state was defeated, is not surprising. The dictatorial regimes, from monarchy, to religious, to communist, if modified, it has been because of the resistance of the people against those regimes, and not due to the goodness of the social philanthropists even if those well-wishers had been part of the founders of such regimes.
Today with regards to monarchy, a similar course is taking shape in the political scene of Iran. The democratic currents and individuals who are supporters of constitutional monarchy, just like the democratic Islamists like Ayatollah Taleghani of 1979, who sincerely believed in a democratic religious state at the time of Iranian Revolution, are sincerely believers in the constitutional monarchy, and if today there was a monarchy in Iran, these individuals would either be the front runners of a movement for reform and democratization inside Iran, or like Ayatollah Taleghani would be removed by the regime.
But my point is that when the monarchy is not in power, these types of supporters of the constitutional model, in fact are responsible for misconception of monarchy as the the future alternative they are passing on to the people, because that regime is not in power today, and the people today are not facing the reality of the regime of monarchy. The same way that at the time of the Shah, the theocratic regime in Iran was not in power, and the likes of Taleghani and Bazargan and Nehzate Azadi created a false image of an religious regime, meaning that the truth of a real religious state, which is always racist, in relation to other religions and ideologies, was covered up by their presentation. Whereas the reality of despotism, is inherent in the definition of a religious state, and the issue is not the difference of so-called "democratic" religious regime, versus a despotic religious state, and the discrimination and dictatorship is in the nature of the religious state itself.
The same way in a monarchy, the child of the royal family, has special privileges, with the most important one being the possibility of getting to the top of power, and this hereditary system, is a discrimination against all other families, whose children do not have the same privileges, and the democratic supporters of monarchy, trivialize, this racist and anti-democratic characteristic, which is inherent in the definition and nature of monarchy . But as I have written before, these who from within the ranks of IRI, work for modification and democratization today, have every right to call themselves as part of Iran's pro-democracy movement. And if there was a monarchist regime in Iran, the similar democratic reformers of such regime can make the same claim.
The mistake of our political movement from mashrootiat till today had been that the democratic forces of ours, instead of offering a clear program and try to organize around it, they have busy managing those who want to replace the current retrogressive system with another retrogressive system, albeit wishing the democratic or modified version of it, and thus at the end, the progressive forces of ours, have become the launch pad of those who put the veto of five top clerics (mojtehed) and Shi'a as the official religion of Iran, in our 1906 Constitution.
On another occasion, they have used their power to organize the supporters of the existing regime and tried to democratize it, such as those whose wish was to see the * Adle Moazafar* [The words engraved on the headstone of Iran's old Parliament building of the 1906 Constitutional Revolution, meaning the justice of Mozafaredin Shah, who was the Qajar King of the time.] In my opinion, the progressive and democratic forces of Iranm should use their main endeavors for organizing around their own ideas, nonetheless, they should not become the informers of resistances like *nojeh*, where in effect, these kinds of events, are crystallization of the resistances against the existing retrogressive and despotic regime, and the democratic forces can be neutral with regards to these currents, instead of becoming the defenders of the ruling system,.
Today what is important is to organize the Futurist Youth Organizations in Iran, with progressive and democratic ideas, and with demands such as referendum, abolition of compulsory conscription, abolition of compulsory women's hijab, creation of jobs and facilitating traveling abroad for the youth, creation of mixed schools for boys and girls, providing the facilities to learn foreign languages in all Iranian schools instead of such education being limited to private and nonprofit schools. These are the issues that are on the mind of Iranian youth, the youth whom during the soccer matches , all these years, have shown their desires for completion in a global world. Referendum for ending the religious state, and defending these secular demands of Iranian youth are of the utmost importance at this juncture of Iran's development.
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com/
December 16, 2004
P.S. For more explanation about referendum, please see New Constitution-Referendum of Progress and Petrifaction.
-------------------
Other Articles
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/360-OneMistakeEng.htm
Before discussing the main topic of this article, I see it necessary to remind ourselves of a point regarding the reaction to the call for referendum by the 60000000 website, and that is the need to avoid a manner of approach which was used in the first years of Islamic Republic, by some unwise people, regarding the patriotic Iranian officers of *nojeh*, where the resistance of those officers against the dictatorship of the new Islamic regime, was called a coup attempt for return of monarchy by the noted unwise people, and they became the informers of Khomeini about the gathering of those officers, and they helped the Islamic Republic of Iran (IRI) to slay those freedom fighters in blood, and the result was that such challenges within the regime ended, and the hands of the Islamic Revolutionary Guards became more open in the life of all Iranian opposition, and the road to repress those unwise people themselves was paved this way.
Even let's suppose the *nojeh* was a monarchist coup plan, then in that case the lack of support of the pro-democracy activists for such a group would be understandable, but being a soup hotter than the pot [a Persian expression], and to save IRI from such a coup, and calling such collaboration a pro-democracy or patriotic act, is deception, the least, because in reality, with such a direction, these unwise people showed that despite their differences with some groupings within the regime, they are in the first ring of the supporters of the regime of Islamic Republic. If at the time of the Shah, somebody helped the Shah to counter Minbashian's coup attempt, and was the first informer of the gathering to Mohammad Reza Shah, could such an individual consider himself as part of the independent pro-democracy opposition? No, and these action are all part of the shy defense of the Islamic Regime, which has been a reality within a part of Iran's political movement, all these years, and I have explained about the IRI lobbyist groups in details in the past, and there is no need to repeat here.
Let me return to the main topic of this article:
.
***
Even though my discussion is about the period spanning from Iran's constitutional movement (mashrootia't) till now, but to clarify my point, let me start with the 1979 Revolution. At that time, a force called *Nehzate Azadi* [Freedom Movement of Iran-FMI] with Mohandes Mehdi Bazargan at its helm, was the way the plan of a religious state, was decorated with the democratic colors, and the secular forces, from Jebhe Melli [Iran's National Front- INF] to the leftists, ended up supporting another retrogressive alternative regime, meaning the religious state, in opposition to the monarchist regime of the time.
This is a very important point, in 1979, to differentiate between those who wanted a constitutional and lawful regime of the Shah, such as Jebhe Melli, and those who wanted the democratic version of a religious state, such as Nehzate Azadi. In fact, one can consider those who want to democratize the current despotic regime of the time, as part of the pro-democracy movement of the time, even if they be in the regime at some time junctures, but those who want to replace the current regime, with another retrogressive and dictatorial regime, even if they support the democratic version of that model, are essentially at the service of the retrogressive alternative of the future, and it is highly doubtful if the modified democratic version of the model they follow, to be successful after the success of their intended type of regime.
In fact, the likes of Ayatollah Taleghani helped the theocracy to become the alternative of monarchy in Iran, and the fact that their modified model of religious state was defeated, is not surprising. The dictatorial regimes, from monarchy, to religious, to communist, if modified, it has been because of the resistance of the people against those regimes, and not due to the goodness of the social philanthropists even if those well-wishers had been part of the founders of such regimes.
Today with regards to monarchy, a similar course is taking shape in the political scene of Iran. The democratic currents and individuals who are supporters of constitutional monarchy, just like the democratic Islamists like Ayatollah Taleghani of 1979, who sincerely believed in a democratic religious state at the time of Iranian Revolution, are sincerely believers in the constitutional monarchy, and if today there was a monarchy in Iran, these individuals would either be the front runners of a movement for reform and democratization inside Iran, or like Ayatollah Taleghani would be removed by the regime.
But my point is that when the monarchy is not in power, these types of supporters of the constitutional model, in fact are responsible for misconception of monarchy as the the future alternative they are passing on to the people, because that regime is not in power today, and the people today are not facing the reality of the regime of monarchy. The same way that at the time of the Shah, the theocratic regime in Iran was not in power, and the likes of Taleghani and Bazargan and Nehzate Azadi created a false image of an religious regime, meaning that the truth of a real religious state, which is always racist, in relation to other religions and ideologies, was covered up by their presentation. Whereas the reality of despotism, is inherent in the definition of a religious state, and the issue is not the difference of so-called "democratic" religious regime, versus a despotic religious state, and the discrimination and dictatorship is in the nature of the religious state itself.
The same way in a monarchy, the child of the royal family, has special privileges, with the most important one being the possibility of getting to the top of power, and this hereditary system, is a discrimination against all other families, whose children do not have the same privileges, and the democratic supporters of monarchy, trivialize, this racist and anti-democratic characteristic, which is inherent in the definition and nature of monarchy . But as I have written before, these who from within the ranks of IRI, work for modification and democratization today, have every right to call themselves as part of Iran's pro-democracy movement. And if there was a monarchist regime in Iran, the similar democratic reformers of such regime can make the same claim.
The mistake of our political movement from mashrootiat till today had been that the democratic forces of ours, instead of offering a clear program and try to organize around it, they have busy managing those who want to replace the current retrogressive system with another retrogressive system, albeit wishing the democratic or modified version of it, and thus at the end, the progressive forces of ours, have become the launch pad of those who put the veto of five top clerics (mojtehed) and Shi'a as the official religion of Iran, in our 1906 Constitution.
On another occasion, they have used their power to organize the supporters of the existing regime and tried to democratize it, such as those whose wish was to see the * Adle Moazafar* [The words engraved on the headstone of Iran's old Parliament building of the 1906 Constitutional Revolution, meaning the justice of Mozafaredin Shah, who was the Qajar King of the time.] In my opinion, the progressive and democratic forces of Iranm should use their main endeavors for organizing around their own ideas, nonetheless, they should not become the informers of resistances like *nojeh*, where in effect, these kinds of events, are crystallization of the resistances against the existing retrogressive and despotic regime, and the democratic forces can be neutral with regards to these currents, instead of becoming the defenders of the ruling system,.
Today what is important is to organize the Futurist Youth Organizations in Iran, with progressive and democratic ideas, and with demands such as referendum, abolition of compulsory conscription, abolition of compulsory women's hijab, creation of jobs and facilitating traveling abroad for the youth, creation of mixed schools for boys and girls, providing the facilities to learn foreign languages in all Iranian schools instead of such education being limited to private and nonprofit schools. These are the issues that are on the mind of Iranian youth, the youth whom during the soccer matches , all these years, have shown their desires for completion in a global world. Referendum for ending the religious state, and defending these secular demands of Iranian youth are of the utmost importance at this juncture of Iran's development.
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com/
December 16, 2004
P.S. For more explanation about referendum, please see New Constitution-Referendum of Progress and Petrifaction.
-------------------
Other Articles
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html