چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵

جمعيت رفراندوم

جمعيت رفراندوم
سام قندچی

جنبش دموکراسي خواهي ايران به نقطه عطف جديدي رسيده است. تقريبأ همه بخش هاي جنبش، امروز از خواست رفراندوم دفاع ميکنند. البته برخي نيروهاي سياسي به روشني خواست رفراندوم قانون اساسي براي تغيير رژيم را مطرح ميکنند، و برخي ديگر نه. من قبلأ نقطه نظرات مختلف در اين زمينه را در بسوي کنگره هاي قانون اساسي براي ايران بحث کرده ام.

حالا سوأل اين است که *چگونه* اين خواست براي تعيير رژيم ميتواند جامه عمل به پوشد. به عبارت ديگر، اين کوشش به چه شکلي از رهبري نيازمند است، تا که به موفقيت بيانجامد. همه آنهائي که خواست رفراندوم را بيان ميکنند، خواهان پايان ديکتاتوري و دين سالاري در ايران هستند، و جنبش مردم، براي دستيابي به اين خواست ها است، اما اين حرف به اين معني نيست که رهبري ميتواند صرفأ بر مبناي اين خواست ها شکل گيرد، و به احتمال زياد چنين نخواهد شد. اجازه دهيد توضيح دهم:

1. تمام کوشش هائي که براي استفاده از يک پلاتفرم حد اقل، جهت شکل دادن رهبري جنبش ايران انجام شده، شکست خورده اند، و نتيجه آن کوشش ها، ايجاد گروه هاي سياسي و حقوق بشر بيشتري شده است، که بر مبناي پلاتفرم حد اقل شکل گرفته اند، اما کماکان از هم جدا هستند، و نتوانسته اند در هماهنگي با هم کار کنند، و جنبش دموکراسي خواهي را رهبري کنند.

2. طرح هاي براي اتحاد گروه ها شکست خوده اند، و تنيجه ايجاد گروه هاي بيشتري شده است، که خود جبهه واحدي از برخي جمهوريخواهان، يا برخي سلطنت طلبان، يا برخي گروه هاي هوادار مجاهدين، يا برخي گروه هاي جبهه ملي، يا برخي گروه هاي چپ، يا ديگران هستند. و حتي در اين جبهه واحد هاي کوچک نيز اتحاد چنداني وجود ندارد.

3. همانگونه که در دموکراسي اسلامي پلوراليسم نيست توضيح دادم، برخي از سياست مداران غربي در روياي آن هستند که جناحي از درون رژيم جمهوري اسلامي در ايران، تغيير رژيم را انجام دهد. آنها درکشان از اصلاح طلبان جمهوري اسلامي غلط است، و نميبينند که برعکس رفرميست هاي دولتي در شوروي، اروپاي شرقي، و حتي آفريقاي جنوبي، که خواهان پايان رژيم هاي کمونيستي و آپارتايد خود بودند، اصلاح طلبان جمهوري اسلامي خواهان ادامه حيات رژيم آپارتايد جمهوري اسلامي و اسلامگرائي هستند. در واقع اصلاح طلبان جمهوري اسلامي پي ايجاد دولت اسلامگراي مد نظر خود هستند،و نه آنکه خواهان پايان اسلامگرائي باشند. آنها همانقدر با دموکراسي غربي مخالفند، که همتايان سرسختشان. در نتيجه آنان حتي در انجام رفرم هاي حد اقل، نظير اجازه به احزاب ديگر براي فعاليت سياسي، اقدامي نکرده اند، تا چه رسد به آنکه اقدامي براي تغيير رژيم در ايران انجام دهند.

4. آلتر ناتيو حزب آينده نگر، که من سالهاست براي آن کوشش کرده ام، مطمئنأ براي زمان جنبش رفراندوم و قانون اساسي *کنوني*، که بسيار فوري هستند، هنور به شکل حزبي با قدرت، وجود ندارد. در تجربه آمريکا، حزب دموکرات آمريکا، توسط جفرسون، *بعد از* پيروزي انقلاب آمريکا شکل گرفت. من کماکان فکر ميکنم در نهايت حزب آينده نگر آن چيزي است که براي هدايت ايران بسوي قرن بيست و يکم لازم است، چه قبل از پايان جمهوري اسلامي شکل گيرد و تقويت شود، و چه پس از آن.

***

در نتيجه عدم کارآئي پلاتفرم هاي حداقل، ونبودن دورنماي اتحاد گروه ها در افق سياسي ايران، واينکه اصلاح طلبان جمهوري اسلامي اساسأ در پي تطويل عمر جمهوري اسلامي هستند، و در شرايط عدم وجود يک حزب آينده نگر باقدرت، بنظر من ما نياز داريم به آلترناتيو ديگري براي رهبري جنبش رفراندوم، قانون اساسي جديد، و تغيير رژيم در ايران نگاه کنيم.

بنطر من جمعيت رفراندوم، از يک تيم 50 نفري، از کساني که دورنماي مشترکي براي آينده ايران دارند، ميبايست تشکيل شود، با بينشي که در يک مدل قانون اساسي مدون شده باشد، و آنان ميبايست که رهبري جنبش رفراندوم را به عهده گيرند. آنجه اهميت اصلي، براي شکل گيري اين جمع دارد، همان دورنماي مشترک از آينده است.

پيشنهاد من ممکن است عجيب بنظر برسد که من از تشکيلات جنبش مردم براي آزادي و جدائي دولت و مذهب صحبتي نکردم، و به عوض، از گروهي اليتelite با اشتراک بينش مشترکshared vision از آينده، براي رهبري جنبش نوشتم. درست است که انقلاب فرانسه، يا روسيه، يا چين، همه از طريق ائتلاف احزاب پيروز شدند. اما،

در تاريخ، حتي انقلاباتي هم بوده اند، که به شکل آنچه من رهبري جمعيت رفراندوم را توصيف کردم، به پيروزي رسيده اند، يعني از طريق گروهي دورانديشvisionaries که بينش مشترکي از آينده داشته اند. رهبري انقلاب آمريکا چنين بوده، هرچند هيچگاه اين واقعيت را در کتابهاي اسناندارد تاريخ نميشود ديد.

در زير من تحقيقات مرحوم ويليس هارمن Willis Harman در مورد اين موضوع را، از کتاب وي به نام خلافيت والاHigher Creativity، که در سال 1984 منتشر شده است، نقل ميکنم.

قبل از نگاشتن مرور خود بر کتاب هارمن، ميبايست تأکيد کنم که بحث ديدگاه هاي زير، ابدأ به معني پشتيباني من از نظرات فراماسونري نيست. من فراماسونري را يک ايدئولوژي متروک ميدانم و من نقش استعماري آن را در کشورهاي در حال توسعه محکوم ميکنم، و با هرگونه طرحي که استقلال ايران را به خطر بياندازد، مخالفم.

معهذا ميبايست اشاره کنم که کوشش هاي روحانيت ايران در پليد وشيطاني جلوه دادن فراماسونري، و حمله آنها به کساني نظير ميرزا ملکم خان، بعنوان جاسوس انگليس، به خاطر آن بوده است که اين افکار، چالشي در برابر قدرت روحانيت در کنترل فکر ايرانيان بوده است. وگرنه بسياري از ملايان، خود به انگليس وابسته بودند، و آنان آخرين کساني هستند، که حق دارند ديگران را به عامل استعمار بودن محکوم کنند.

روحانيت همين روش را درباره ايدئولوژي هاي ديگر، نظير کمونيسم بکار برد. روحانيت از کمونيست ها شيطان هائي ساخت، تا که کنترل خود را بر فکر ايرانيان حفظ کند. باز هم ذکر کنم که من منقد ايدئولوژي کمونيسم هستم، و آنرا انديشه اي کهنه شده ميدانم، اما نکته من در اينجا، توضيح اين امر است که چرا روحانيت ازهر ايدئولوژي جديدي، شيطاني براي مردم ميساخته است، و اين شامل ليبراليسم هم ميشود، و هدف روحانيت، ابقاي کنترل مذهب اسلام بر فکر ايرانيان بوده است.

اجازه بدهيد حالا به موضوع انقلاب آمريکا و رهبري آن باز گرديم.

هارمن در صفحه 180 نسخه انگليسي کتاب خود بنام خلاقيت والا، درباره اميال شرکت کنندگان در انقلاب آمريکا مينويسد: "جاي بحث نيست، که بسياري، و شايد اکثر آنها که بالاخره به کوشش جمعي پيوستند، انگيزه شان از پيوستن به جنبش، بخاطر نيل به آزادي بوده است.." اما وي مدارکي ارائه ميدهد که رهبري جنبش از افرادي تشکيل شده بود، که با هم کوشش ميکردند تا بينش مشترک خود از آينده را به واقعيت مبدل کنند، و افراد و گروه هائي با ارتباط نزديک با پروژه مرکزي، در اين مهم نقش ايفا کرده اند. هارمن چنين ادامه ميدهد:

"هر آمريکائي بطور عادي يادآوري سمبوليک اين پروژه مرکزي را با خود حمل ميکند..پروژه اي که بسوي آن، تقريبأ 2 قرن پيش، ايالات متحده آمريکا اهدأ شده است..آن يادآور، تجديد توليد مهر بزرگ آمريکاGreat Seal of the United States در پشت اسکناس يک دلاري آمريکاست.

" اين نقش کنجکاوانه، در سال 1782 انتخاب شده است، هرجند تغييرات ناچيزي بعدأ در آن شده است. مخالفت قابل ملاحظه اي با پيشنهاد سال 1935 براي گذاشتن اين باصطلاح َ نشان تهي برادري فراماسونري َ ( آنگونه که هرم و چشم پشت اسکناس را پرفسور چاربز اليوت نورتون ناميده است)، بر سر پول آمريکا انجام شد. اينکه اين نشان ها، بر روي اسکناس آمريکا، بايستي از سنت فراماسونري آمده باشند، معما انگيز است، اگر بخاطر آوريم که اين طرح، در ابتدا توسط شهروندان کشاورز، دکاندار، و معتمدين شهرستانها برگزيده شده است.

" اما پس از تحقيقات بيشتر، ما در مييابيم که بنيامين فرانکلينBenjamin Franklin و جرج واشنگتنGeorge Washington ، هردو فراماسونرهاي فعال و عاليرتبه بوده اند، و از پنجاه و شش نفر امضأ کنندگان بيانيه استقلال آمريکا ، تقريبأ پنجاه نفر آنها، فراماسون بوده اند. همه بغير از پنج نفر از اعضأ کنگره قانون اساسي، فراماسون بوده اند.

"همچنين بسياري ميسون ها، در ميان آنهائي بوده اند، که در کشورهاي ديگر، از انقلاب آمريکا، پشتيباني کرده بودند، از جمله لافايتLafayette، کسيوزکوKosciuzko، بارون دو کلبBaron de Kalb، و کنت پولسيCount Pulaski.

"با در نظر گرفتن زمينه ذکر شده، بيائيم و سمبوليسم مهر بزرگgreat seal را بررسي کنيم، و به خاطر داشته باشيم که اساس يک سمبل قدرتمند اين است که چيزهاي مختلف زيادي را، به سطوح مختلف فکر مراوده کند، و در نتيجه هر توضيح معيني از سمبل، الزامأ نوعي رقيق سازي وتحريفdistortion است.

"آنچه در پشت اسکناس چيرگي دارد، پرنده اي است که اکنون يک عقاب است، اما در نسخه هاي قديمي ترققنوسphoenix بوده است، که سمبول تمليل بشر بسوي نيکي جهاني، تولد مجدد يا تولد تازه يافتن، پس از تجربه کردن روشنگري enlightenment ، و دستيابي به آگاهي عالي تر است. شاخه زيتون وتيرک هائي که در چنگهاي پرنده هستند، بيان نطم نوين با نيت صلح است، که در عين حال خود را از آنانکه در پي نابودي اش باشند، محافظت ميکند. پرچمي که عقاب نگه داشته است بر رويش نوشته اشت "e pluribus unum" بمعني وحدت از کثرت، که نشاني از ايالاتي که ملت را ميسازند است، و به وحدت والاتراشاره دارد. "تابشglory" بر فراز سر پرنده، سنتأ سمبل بينش جهانيcosmic vision است.

"عبارت novus ordo seclorum در پشت اسکناس، يعني "نظم نوين قرن ها تولد مييابد"، و بيان اين امراست که اين واقعه، فقط شکل گيري يک صنفguild ، لژlodge، يا ملت ديگر نيست، بلکه بيان آغاز نطم نويني در جهان است. پروژه با اين اعتماد به نفس شروع شده که annuit coptis يعني َ او [خدا] با التفات به آنچه آغاز کرده ايم، مينگردَ .

"بيشترين سمبل فراماسونري، وسط اين قسمت است - يعني هرم تمام نشده که بر رويش يک مثلث مشعشع قرار دارد، که يک چشم همه-چيز بين را احاطه کرده است. جدا از آنکه معاني ديگر اين سمبل باستاني چه هستند، مثلأ اهميت تعداد سطوح و سنگها، شباهت آن با هرم گيزهGreat Pyramid of Giza، و مقبره هرمسHermes، ..بروشني اين سمبل بياني است از اين انديشه که کار انسانها-چه پيشرفت دروني فردي باشد، و چه کار بيروني-ناتمام است، مگر انکه بصيرت الهي را در خود تجسم بخشد.

"پروژه مرکزي ايالات متحده اي که ساخته ميشد، به عبارتي در تاريخ يگانه بود، جستجو و خلق کردن آنچيزي بود که انسانها ميتوانستند باشند-در زمانيکه بقيه جهان محدوديت ها را "ميدانست". اقلأ بخشي از َ روياي آمريکائي American Dream َ ، بطور ضمني، در برگيرنده اين تعهد به تفحص و جستجو است"

نقل قول طولاني بالا از هارمن به روشني نشان ميدهد که يک تحول مهم، يعني انقلاب 1775 آمريکا، بوسيله گروهي از افراد که بينش مشترکي داشته اند رهبري شده است. زمانيکه هارمن مينويسد " بنيامين فرانکلينBenjamin Franklin و جرج واشنگتنGeorge Washington هردو فراماسونرهاي فعال و عاليرتبه بوده اند، و از پنجاه و شش نفر امضأ کنندگان بيانيه استقلال آمريکا ، تقريبأ پنجاه نفر آنها، فراماسون بوده اند. و همه بغير از پنج نفر از اعضأ کنگره قانون اساسي، فراماسون بوده اند"، اين نشان ميدهد که در زمان عدم وجود احزاب قدرتمند، براي تغيير يک جامعه، اين راه بوسيله انقلاب آمريکا، براي رهبري اش، برگزيده شده، و به موفقيت هم رسيده است.

بنظر من، ما نيز ميتوانيم طرح مشابهي را براي رهبري رفراندوم، و تغيير رژيم در ايران، بر گزينيم. اما بينشي که من در نظر دارم، فراماسونري نيست. من فراماسونري را کاملأ رد کرده و بنظر من ايدئولوژي کهنه شده اي در عصر ما است. همچنين من هر آنچه که استقلال ايران را بخطر بياندازد را رد ميکنم.

دليل آنکه من اين مثال را آوردم، براي اين منطور بود، که نشان دهم، جمعيتي از 50 نفر با بينش مشترک، در شرايط ما، ممکن است که نقش قدرتمند تري براي رهبري جنبش رفراندوم ايفا کنند، تا راه حلهاي ديگري که بر شمردم، که اساسأ در 25 سال گذشته شکست خورده اند.

در روزگار و عصر کنوني، يک بينش مشترک بايستي يک بينش آينده نگر باشد، که بتواند دموکراسي، سکولاريسم، حقوق بشر، و عدالت اجتماعي را، در دنياي گلوبال فراصنعتي قرن بيست و يکم، براي يک جمهوري مستقل هدف قرار دهد، تا ما را بسوي ايران آينده نگر رهنمون شود.

بطور خلاصه آنکه جمعيت رفراندوم با بينش مشترک لازم است تا که جنبش دموکراسي خواهي ايران را رهبري کند.

اين بينش مشترکي است که در يک جهان بيني از سوي شهر مرتدان بحث کرده ام. کمتر از يک تيم رهبري با بينشي آينده نگرانه، نميتواند نتيجه به حق از خود گذشتگي ها و کوشش هاي ايرانيان در 25 سال گذشته را بدست آورد، کوششي براي پايان دادن به رژيم واپس گراي جمهوري اسلامي براي هميشه، و آغاز فردائي مترقي براي ايران.

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
12 ارديبهشت 1383
April 30, 2004

متن مقاله به زبان انگليسي
Referendum Society
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/328-ReferendumEng.htm

Iranian pro-democracy movement has reached a major turning point. Almost all parts of the movement are now calling for a referendum. Of course some forces clearly are calling for a referendum for a new constitution and regime change, and others are not. I already have discussed the different views in Towards Constitutional Congresses for Iran.

The question now is *how* this desire for regime change is going to be materialized. In other words what form of leadership will this effort need, to be successful. Everyone of the people who are calling for this demand, want the end to dictatorship and theocracy in Iran, and the people's movement, is to realize these demands, but this does not mean the leadership can be formed solely on these demands, and most likely will not. Let me explain:

1. All efforts to use a minimum platform to form a leadership for Iranian movement have failed, and we have ended up with many political or human rights groups that have been based on a minimum platform, but are still apart, and have not been able to work in unison and lead the pro-democracy movement.

2. Plans for unity of groups have also failed and has ended in more groups claiming to be united fronts of some republicans, or some monarchists, or some mojAhedin supporter groups, or some Jebhe or leftist groups, etc. And even in their small united fronts, they hardly have much unity. So I can confidently say united front groups, which worked in French, Russian, or Chinese Revolutions, are *not* working as a solution to lead Iranian pro-democracy movement.

3. As I explained in Islamic Democracy is *not* pluralism, some Western politicians are dreaming of a faction from within Islamic Republic of Iran (IRI) to make the regime change in Iran. They fail to understand that IRI reformists, contrary to state reformists of Soviet Union, Eastern Europe, or South Africa, who wanted the end of their own Communist and Apartheid regimes, IRI refromists want to prolong the Islamist and the apartheid regime of Islamic Republic, albeit wanting their own version of Islamist state, rather than wanting to end Islamism, and they are as much opposed to Western democracy, as their hardliner counterparts, and therefore they cannot even succeed in minimum reforms, such as allowing other parties to exist, let alone to make a regime change in Iran.

4. The alternative of a Futurist Party, which I have been proposing for years, in time for the *current* referendum and constitution movement, which are very immediate, does not exist as a powerful entity. In the U.S. experience, the Democratic Party in the U.S., was formed by Jefferson, *after* the success of Revolution. I still think ultimately a futurist party is what is needed to drive Iran towards the 21st Century, whether it gets formed before the removal of IRI or after it.

The minimum platforms not working, and the prospect of unity of groups to form an alternative not in the horizon, and the IRI reformists basically being a platform to prolong IRI, and in the absence of a powerful futurist party, I think we need to look at a different alternative to lead the movement for referendum, new constitution, and regime change in Iran.

I think a team of about fifty people should be formed of those who share a vision for the future of Iran, a vision stated in a constitution model, and they should take charge of leading the movement for referendum. What is very important is their shared vision of the future.

My suggestion may sound very strange that I am not talking about organization of people's movement for freedom and separation of state and religion, and instead, I am talking of an elite group with a shared vision of future to lead the movement. True that French Revolution or Russian, and Chinese Revolutions all succeeded by coalition of parties. But there have been, in history, even revolutions, that have succeeded in the way I am describing, by a group of visionaries who share a vision of the future. The leadership of American Revolution has been this way, although one never sees this reality discussed in standard history books. Below I will mention a research by late Willis Harman on this topic in his book Higher Creativity which was published in 1984.

Before writing my review of Harman's work, I should emphasize that discussing his views does not mean my support of the ideas of Freemasonary. I see Freemasonary as an obsolete ideology and I condemn its colonial role in developing countries like Iran, and I oppose any colonial scheme jeopardizing Iran's independence.

Nonetheless I should note that Iranian clergy demonized Freemasonary, and individuals like Mirza Malkum Khan were attacked as British agents, because of them being a challenge to clergy's control of Iranian mind. Otherwise the mollahs themselves were mostly connected to the British government, and they should be the last ones, to accuse other forces as colonialist plans. The same the clergy did with other new ideologies like communism. The clergy demonized them to keep their control on Iranian mind. Again I am a critic of communist ideology and see it as an obsolete ideology, but my point here is to note the reason of Iranian clergy demonizing all these new ideologies, including liberalism, to ensure its grip on the Iranian mind.

Now let's return to the topic of American Revolution and its leadership.

Harman writes on page 180 of his book Higher Creativity, about the aspiration of participants of the American Revolution that "Unarguably, many-perhaps most, of the people who eventually joined in the collective endeavor ..became part of the movement because of an urging for freedom ..." but he offers evidence that leadership was made of individuals who worked together to make their vision of the future, a reality, and those individuals and groups with close connection to this central project must have been at works. He continues as follows:

"Every American customarily carries a symbolic reminder of the central project .., toward which the United States of America was dedicated nearly two centuries ago, .. That reminder is the reproduction, on the back side of the dollar bill, of the Great Seal of the United States.

"This curious design was chosen in 1782, although there has been minor modifications since. Considerable opposition was expressed in to the proposal in 1935 to place on our currency this 'dull emblem of a Masonic fraternity' (as the reverse side-the pyramid and the eye-had been termed by professor Charles Eliot Norton). That these symbols on the dollar bill should come from the traditions of Freemasonary is puzzling if one imagines they were originally chosen by a simple citizenry of farmers, shopkeepers, and county gentlemen.

"But on further investigation we discover that both Benjamin Franklin and George Washington were active and high ranking Freemasons, and of the fifty-six signers of the Declaration of Independence, approximately fifty were Masons. All but five of the fifty-five members of the Constitutional Convention were Masons...

"There were also many Masons among those from other nations who supported the American Revolution, including Lafayette, Kosciuzko, Baron de Kalb, and Count Pulaski.

"Against this background let us examine the symbolism of the great seal, bearing in mind that it is the essence of any powerful symbol that it says many things to many different levels of the mind, so that any single explanation of its meaning is necessarily a dilution and a distortion.

"Dominating the obverse is the bird that is now an eagle, but in earlier versions was the phoenix, ancient symbol of human aspiration toward universal good, of being twice-born or reborn through enlightenment, and higher awareness. The olive branch and the arrows in the bird's claws announce that the new order covets peace but intends to protect itself from those who would destroy it. The banner the eagle holds reads e pluribus unum, or unity from many, referring to the nation made up of states and pointing to higher unity as well. The "glory" over the bird's head traditionally symbolizes the cosmic vision.

"The phrase novus ordo seclorum on the reverse, "a new order of the ages is born," declares that this event is not just the formation of another guild, lodge, or nation, but of a new order of the world. The project is launched with confidence because annuit coptis, 'He [God] looks with favor upon our undertaking'.

"The most conspicuously Masonic symbol occupies the central portion of the reverse-the unfinished pyramid capped by a radiant triangle enclosing the all-seeing eye. Whatever other meanings this ancient symbol may have, for example, the significance attached to numbers of levels and of stones; the resemblance to the Great Pyramid of Giza, shrine tomb of Hermes, ..., it clearly proclaims that the works of men-both the individual's inner development and his external works-are incomplete unless they incorporate divine insight.

"The central project of the United State to be, in a way that was unique in history, an exploration and actualization of what human beings can be-despite what the rest of the world "knew" about limitations. At least part of the "American Dream" involved the implicit commitment to this exploration."

The above long quotation from Harman shows clearly that a major change, i.e. American Revolution of 1775, had been led by a group of individuals who shared a vision. When Harman states that "both Benjamin Franklin and George Washington were active and high ranking Freemasons, and of the fifty-six signers of the Declaration of Independence, approximately fifty were Masons. And all but five of the fifty-five members of the Constitutional Convention were Masons," it shows that in the absence of powerful parties for change in a society, this path had been chosen by the American Revolution, for its leadership, and it had succeeded.

I think we can take a similar approach. But the vision I have in mind has nothing to do with Freemasonary. I totally reject Freemasonary and think it is an obsolete ideology in our times. Also I reject anything that can jeopardize Iran's independence.

Why I gave this example was to show that an association of fifty people with a shared vision, in our situation, may play a more powerful role to lead the referendum movement, than the other solutions that I enumerated, which have basically failed in the last 25 years.

In our days and age, a progressive shared vision should be a futurist vision, that can address democracy, secularism, human rights, social justice, in a post-industrial global world of the 21st Century, for a new independent republic, to drive us towards the Futurist Iran.

In short, a referendum Society with a shared futurist vision is needed to lead the Iranian pro-democracy movement.

This is the shared vision I discussed in A Vision from City of Heretics. Anything short of a leadership team with a futurist vision, is not the consummation of the sacrifices and efforts that Iranians have made in the last 25 years of our struggle, to end the retrogressive regime of the Islamic Republic of Iran for good, and to start a new progressive tomorrow.

Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
April 30, 2004