شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

روسيه: از محمد علي شاه تا احمدي نژاد

روسيه: از محمد علي شاه تا احمدي نژاد
سام قندچي


سالهاست مخالفين دولت کوبا در آمريکا عليه رژيم ديکتاتوري فيدل کاسترو فعاليـت کرده اند و ناموفق بوده اند. بسياري صاحب نظران تصور ميکنند دليل شکست مخالفين کوبائي گسستن کاملشان از رژيم کوبا و کوشش آنها براي ترغيب آمريکا به بکار بردن شدت عمل در برابر رژيم کمونيستي کوبا بوده است، چرا که مخالفين کوبائي طي نيم قرن از تحريم تا حمله نظامي تا براندازي کامل رژيم کاسترو را تجويز کرده اند.

اين صاحب نظران اضافه ميکنند که گرچه رژيم کوبا ديکتاتوري است اما در عين حال عدالت پرور است و ميگويند به علت داشتن پايگاه مردمي، آن رژيم توانسته است دوام بياورد، بحثي که درباره شوروي نيز پيش از سقوط بلوک شرق مرسوم بود، و اين مفسرين اضافه ميکنند که شدت عمل مخالفين بصورت فراخوان براي تحريم ها و حملات ديگر قادر نيست که رژيم کاسترو را مشخصاً هدف گيرد و کل کشور کوبا لطمه ميبيند، و عملاً اين اقدامات باعث منفرد شدن بيشتر اپوزيسيون از مردم کوبا ميشود، و رژيم کاسترو برنده نهائي است.

بويژه لابي ايست ها و مدافعين پنهاني رژيم جمهوري اسلامي در آمريکا ديدگاه هاي بالا را به کرّات و به شکل هاي مختلف نوشته اند.

***

جالب است اين بحث ها فقط براي نفي درخواست سکولاريسم در ايران است و اين نويسندگان بحث خود را به خود جامعه آمريکا بسط نميدهند که بخواهند به ماقبل انقلاب استقلال برگردد. منظورم اين است که مثلاً براي جنبش سياسي ايران تجويز ميکنند که جهت رفع همه اشکالات شخصي ايرانيان اقدام شود، قبل از آنکه بخواهيم رژيم را به سکولار دموکراسي تغيير دهيم. اما فراموش ميکنند که همه اشکالات شخصي که ايرانيان دارند، آمريکائي ها هم دوقرن پس از پيروزي انقلاب دموکراتيک کماکان اشکالات مشابهي دارند، و اين باعث نشده است که از ايجاد سيستم سکولار دموکراسي در 200 سال پيش پشيمان باشند، و فکر کنند بايستي صبر ميکردند و اول خود سازي ميکردند. تغيير رژيم سياسي ايران از رژيم ديکتاتوري مذهبي کنوني به رژيم دموکراسي سکولار نه بمعني ايجاد مدينه فاضله است که کل جامعه ايران را به تبلور کامل عدالت تبديل کند و نه قرار است همه انسانها به ايده آل آرماني انسانيت ارتقاء يابند.

بد نيست بحث ديگري نيز که گروهي ديگر از صاحب نظران درباره فدراليسم ميکنند را هم ذکر کنم. فوراً تا درخواست فدراليسم مطرح ميشود، ميپرستند آيا قوميت و مليت يکي است؟ از خودشان نميپرستند که چه باشد چه نباشد، اين که فدراليسم را نفي نميکند. رگهاي گردنشان سرخ ميشود که ايران کثيرالمله نيست. فرض کنيم نباشد. مگر آمريکا با همان تعريف اين ها کثيرالمله است که فدرالي اداره ميشود. از بس از اين بحث ها و باصطلاح سؤالات کاذب براي يک اثبات ادعاي بي معني درباره کاربرد اصطلاح "ملت" ايران که گوئي همه مرزها را بين اين باصطلاح مدافعين ايران و بقيه روشن ميکند، شنيده ام، که نميدانم بازهم پاسخ بدهم يا ناديده بگيرم. وقتي اين باصطلاح محققين، طرفداران فدرلايسم را تجزيه طلب ميخوانند، چه بگويم که اي کاش اقلاً قدري تحقيق ميکردند و کمتر برچسب ميزدند و باز همين بحث هاي "آيا قوميت و ملت يکي است" را تکرار نميکردند آنهم با چاشني هزار صفحه اطلاعات تاريخي که در کتب تاريخ هست و تکرار آنها گوئي اين بحث هاي کذائي ادعائي آنها را قرار است اثبات کند، بجاي آنکه درک کنند آنچه از نظر تئوريک ارائه ميکنند بحث هاي دو قرن پيش ناسيوناليسم ابتداي جامعه صنعتي است. و تا آنجا که بحث ملت و قوميت در قرن بيست و يکم مطرح است، در گذشته مفصل توضيح داده ام [http://www.ghandchi.com/434-NationStates.htm] ، و هر کسي که بخواهد ميتواند دقيق بخواند، و پاسخ دهد، نه اينکه يک خط در ميان بخواند و فکر کند فهميده است، و باز براي رد فدراليسم سؤال کذائي مليت و قوميت يکي هستند يا نه را تکرار کند. از موضوع اين مقاله منحرف شدم و به اصل بحث برگردم.

***

من سالهاست در مورد مقايسه مخالفين کوبا و آفريقاي جنوبي فکر کرده ام و سؤالم اين بود که چرا فعاليـت سازمان هاي حقوق بشر براي ترغيب غرب و بويژه آمريکا به تحريم رژيم آپارتيد آفريقاي جنوبي موفق بود، ولي کوششهاي مشابه درباره کوبا موفق نبود؟

بنظر من اينکه مخالفين بتوانند از عوامل سياسي خارج از يک کشور معين بر روي وضعيـت سياسي آن جامعه تأثير بگذارند به اين بستگي دارد که رژيم آنکشور از پشتيباني کدام کشورهاي خارجي برخوردار است، و اينکه در آن کشورهاي خارجي فعاليـت مخالفين چقدر ميتوانند برروي سياست و عملکرد دولت آن جوامع که پشتيبانان رژيم سرکوب گر هستند، اثر بگذارد.

مثلاً براي دولت آپارتيد آفريقاي جنوبي، روابط با انگليس و آمريکا از اهميت اقتصادي و سياسي درجه اول برخوردار بود. و از سوي ديگر افکار عمومي در عملکرد دموکراسي هاي غربي نظير انگليس و آمريکا تأثير بسيار زياد دارد. در نتيجه فعاليت مخالفين رژيم آپارتيد آفريقاي جنوبي در آمريکا و اروپا توانست تأثير بسزائي بر عملکرد رژيم آفريقاي جنوبي بگذارد. به درجات مشابهي نيز فعاليت مخالفين رژيم شاه يا پينوشه، در آمريکا و اروپا، توانست تأثير تعيين کننده اي بر روي سياست آمريکا و از آن طريق برروي عملکرد آن رژيم ها بگذارد، و مثالهاي ديگري نظير موفقيت فعاليت هاي سياسي ضد جنگ ويتنام در غرب توضيح واضحات است و حتي بسياري از کشورهاي سرکوب گر که به اين امر آگاه هستند، با صرف بودجه نه تنها از نيروهاي لابي ايست براي تأثير مستقيم بر دولت هاي غربي استفاده ميکنند، بلکه براي تأثير گذاري بر روي افکار عمومي در کشورهاي غربي نيز سرمايه گذاري هاي مالي و سياسي و تبليغاتي مختلف ميکنند.

اما اگر با کشورهائي روبرو هستيم که در آنها افکار عمومي تأثير چنداني بر سياست هاي دولت ندارد و نيروي زور نظامي و منفعت اقتصادي عامل تأثير گذاري است، و اگر چنين کشورهائي در پشت رژيمي در جهان سوم قرار دارند، ديگر روشهاي مبارزه بالا اساساً تأثير شان ناچيز است.

يعني در مقايسه با آفريقاي جنوبي، بايستي گفت وقتي رژيم کوبا براي بيش از نيم قرن نزديکترين متحدش روسيه بوده است و اساساً تأثير افکار عمومي مردم روسيه بر روي عملکرد دولت آن کشور، نه تنها در زمان شوروي، بلکه حتي در دوران پيش و بعد از شوروي، تأثير چنداني در سياست آن کشور نداشته است، اميد به تأثير گذاري به شيوه آفريقاي جنوبي در کوبا، اميد واهي است، و دليل شکست اين کوششهاست، و نه آنکه فعالين کوبائي تند رفته اند، يا ملايمت با کاسترو نکرده اند! البته در دوران پس از سقوط شوروي، بخاطر تجارت بين المللي، افکار عمومي جهاني بطور غير مستقيم يعني بخاطر منافع تجارت خارجي روسيه با غرب، بر عملکرد روسيه تأثير قابل توجهي دارند، حقيقتي که حتي دولت هاي آمريکا و اروپا امروز در مناقشه اتمي خود با کره شمالي و ايران از آن سود جسته اند.

بنظر من با در نظر گرفتن واقعيت بالا، نيروهاي سياسي ايران بايستي ارزيابي تازه اي از فعاليت بين المللی خود در رابطه با مبارزه عليه نقض حقوق بشر در ايران بکنند، و ببينند چگونه بايستي بر روي دولت روسيه فشار بگذارند که بخاطر سنگسار و جنايات ديگر از دولت ايران فاصله بگيرد. مثلاً در آمريکا ميشود رفت جلوي سفارت روسيه و تظاهرات کرد و خواستار شد که روسيه از کمک به رژيم ايران دست بردارد، همانگونه که زماني از آمريکا خواسته ميشد از پشتيباني از دولت پينوشه در شيلي دست بکشد.

جالب است که امروز آقاي رفسنجاني از رفتار جمهوري اسلامي با شوروي و حزب توده در سالهاي اول انقلاب نقد ميکند و سعي دارد با احمدي نژاد در خوش رقصي براي روسيه مسابقه بدهد. امروز براي او آشکار شده که اتحاد احمدي نژاد با روسيه در مقايسه با کوشش رفسنجاني در ايجاد اتحاد با اروپا، موفق تر بوده است، چرا که روسيه ميتواند خيلي بيشتر از اروپائيان افکار عمومي جهان را ناديده بگيرد، و در ارتباط با افکار عمومي درون کشور خود در مقايسه با اروپائيان، تقريباً ميتواند کلاً مردمش را ناديده بگيرد، البته تا وقتي که بتواند از نظر اقتصادي موفقيت نشان دهد، و اينجاست که اگر فعاليت حقوق بشري با افکار عمومي بين المللي در غرب در ارتباط با ايران، ضربه زدن اقتصادي به منافع روسيه باشد، مطمئناٌ دولت روسيه ميتواند خيلي بيشتر از اتحاديه اروپا در ارتباط با آزادي زندانيان سياسي در ايران و لغو مجازات سنگسار تأثير گذارد.

رابطه روسيه با دولت احمدي نژاد من را بياد رابطه روسيه با محمد علي شاه مياندازد!

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
6 آبان 1385
Oct 28, 2006


مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/445-USEUIRAN.htm
http://www.ghandchi.com/434-NationStates.htm