شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۵

آمريکا و اروپا برای ايران چه کار ميتوانند بکنند

آمريکا و اروپا برای ايران چه کار ميتوانند بکنند
سام قندچي

يکي از دلائلي که دموکراسي هاي جهان نميتوانند بدرستي به مسأله ايران بپردازند به اين خاطر است که تحليل خود از جمهوري اسلامي را هر ساعت بر مبناي آنکه تازه ترين مواضع پراگماتيستي دولت ايران چيست، عوض ميکنند. جمهوري اسلامي چندان با طالبان تفاوتي ندارد (مطمئناً يکي شيعه است و يکي سنّی)، اما دليل آنکه جمهوري اسلامي هم در درون و هم در بيرون بشکل پراگماتيست عمل ميکند، به اين خاطر است که از اول تأسيس آن تا کنون مجبور بوده است در جامعه اي عمل کند که براي بيش از 75 سال پيش از بقدرت رسيدن جمهوري اسلامي، در حال مدرنيزه شدن بوده است، و در نتيجه جمهوري اسلامي وقتي که سعي در به عقب بردن جامعه ايران به دنياي 1400 سال پيش دارد، مجبور بوده است که با مقاومت اجتماعي نيرومندي در داخل ايران دست و پنجه نرم کند. اين است که از روز اول جمهوري اسلامي تا کنون اين دولت نتوانسته است به راحتي مثل طالبان يا عيدي امين در اوگاندا عمل کند.

جمهوري اسلامي فقط يک دولت قرون وسطائي نيست، بلکه دولت قرون وسطائي اي هست که سخت در کوشش است تا که جامعه اي را که براي مدت طولاني در جاده مدرنيزاسيون بوده، به عقب بکشد. اين واقعيت حتي در سياست خارجي جمهوري اسلامي و موضع آن بر روي موضوعات مختلف از حقوق بشر تا تروريسم و مسأله اتمي، منعکس است. بياد آوريم که يک گروه بنيادگرا که در جامعه مدرن اروپائي يا در آمريکا بخواهد فعاليت کند، نميتواند به همان شکل که در يک کشور عقب مانده آسيائي يا آفريقائي عمل ميکند، رفتار کند. و جامعه ايران از بسياري کشورهاي ديگر خاورميانه پيشرفته تر بوده است. اگر جمهوري اسلامي در عربستان سعودي يا در پاکستان بقدرت رسيده بود، احتمالاً بسيار راحت تر ميتوانست نظير طالبان عمل کند، بدون انعطاف يا نياز چنداني به پراگماتيسم.

آنچه در بالا آمد نشان ميدهد که اميد به تغيير رفتار جمهوري اسلامي بسيار محدود ميتواند باشد. اين چيزي است که فعالين جنبش دموکراسي خواهي ايران مدت هاست که به آن رسيده اند و ميدانند که ايدئولوژي و قانون اساسي جمهوري اسلامي مبناي رفتار واقعي جمهوري اسلامي است، که نقض حقوق بشر نظير کشتن مرتد در آن *غير قانوني* نيست و منطبق با قانون اساسي جمهوري اسلامي است، و تنها دليل پراگماتيسم و اميتاز دادن هاي جمهوري اسلامي نيرومندي نهادهاي مدرني است که از پيش از جمهوري اسلامي به ارث مانده است و نيز رفتار اجتماعي مدرن فرد فرد کساني است که مدرن انديشند و در ايران زندگي ميکنند. جمهوري اسلامي خيلي سعي کرده است که رفتارهاي مدرن را در ميان جوانان نابود کند، و مؤسسات مدرن نطير مدارس و دانشگاه ها را به عقب ببرد، و اين مهم را از روز اول بقدرت رسيدنش، با نام انقلاب فرهنگي، انجام داد، وليکن بعقب راندن چرخ تاريخ به اين راحتي نيست. اين است که بهترين مانع در برابر دولت هاي ارتجاعي که در هر جامعه اي در جهان بقدرت برسند، هميشه وسعت و عمق نهادهاي مدرن و رفتارهاي اجتماعي مدرن حک شده در ذهن مردم، پيش از بقدرت رسيدن چنين رژيم هائي است.

اگر آنچه در بالا آمد را در نظر بگيريم، آشکار است تا زمانيکه اين رژيم تئوکرايتک در ايران تغيير نکند، هيچ مبنائي براي اميدواري یه يک تغيير بنيادي در رفتار دولت ايران نيست، چه در داخل و چه در خارج، و حکام واقعي ايران آيت الله هاي متحجري هستند که شوراي نگهبان، شوراي مصلحت، مجلس خبرگان، دفتر ولي فقيه، مجلس، قوه قضائيه و ديگر نهادهاي تئوکراتيک ايران را ميگردانند. تروريسم جمهوري اسلامي و نقض حقوق بشر توسط رژيم نتيجه اين واقعيت است، چرا که دولت سعي دارد که جامعه را به عقب ببرد، و برای دست و پنجه نرم کردن با مقاومت نهادها و رفتارهاي مدرن ماقبل جمهوري اسلامي، مجبور است که آنها را چه در داخل و چه در خارج سرکوب کند. هز جائي که نتواند به راحتي از پليس و پاسداران استفاده کند، به تروريسم دست مييازد. اگر حتي اين دولت سرنگون شود، بقاياي اين رژيم بيشتر بصورتتروريستي و پاشيدن اسيد بر صورت زنان به قعاليت هاي خود ادامه خواهند داد، چرا که ديگر از داشتن پليس عادي و ارتش براي انجام اين اهداف محروم خواهند شد. مضافاً آنکه دوباره تک تک انسانهاي مدرن انديش ايران و نهادهاي مدرن جامعه خواهند بود که در برابر خشونت آن تروريسم هم مقاومت خواهند کرد. اين وضعيتي است که ما اکنون در افغانستان پس از ساقط شدن طالبان از اريکه قدرت، شاهدش هستيم. طالبان دوباره براي حمله به انسانهاي مدرن انديش و موسسات مدرن نظير مدارس، به تروريسم متوسل شده است و از کشتن کودکان دبستاني هم ابائي ندارد.

واقعيت اين است که تنها نيروي مقابله با جمهوري اسلامي نهادهاي مدرن ماقبل جمهوري اسلامي در ايران هستند نظير بقاياي نهادهاي سکولار آموزشي و علمي و تک تک انسانهاي مدرن انديشي که در داخل و خارج ايران زندگي ميکنند، و اين رژيم را به چالش ميکشند. حمله نظامي مسأله را حل نميکند. حتي در افغانستان و عراق واقعيت اين است که در تحليل نهائي اين نيروهاي داخلي هستند که وظيفه خطير مبارزه با طالبان و القاعده را بر عهده دارند، و به نسبتي که انسانهاي مدرن انديش و نهادهاي مدرن در آن جوامع براي انجام اين مهم توانمند شوند، اهداف ترقي خواهي در جامعه کسب خواهند شد. در ايران حتي انزجار نسبت به دخالت خارجي بيش از عراق و افغانستان ريشه دارد. علت آنهم فقط کودتاي سازمان سيا در 28 مرداد 1332 بر عليه دولت دکتر محمد مصدق در ايران نيست. ايران يکي از معدود کشورهاي آسيائي است که هيچگاه مستعمره نشدند. همانگونه که دو کشور نيز هيچگاه در آفريقا مستعمره نشدند و اين ويژگي واقعيت حساسيت ايرانيان نسبت به حمله خارجي را برجسته تر ميکند و اينکه پايان دادن به جمهوري اسلامي بايستي از طريق خود ما مردم ايران انجام شود. من خود در اين باب در موقعيت هاي زيادي بطور مبسوط بحث کرده ام.

ديگر اينکه نه تنها گزينه نظامي در ايران کارائي ندارد و به ضد خود بدل شده و نيروهاي مترقي ايران را به ضديت با غرب خواهد کشاند، حتي اعمال تحريم عليه ايران نيز کارائي ندارد [http://www.ghandchi.com/319-IRISanctions.htm] چرا که اپوزيسيون ايران هيچگاه برقراري تحريم را نپسنديده است. نبايستي تصور کرد که ايرانيان نظير ناراضيان شوروي عمل کنند. ناراضيان سياسي شوروي مسأله اي با تحريم نداشتند و بسياري از آنها حتي از کار کردن براي سازمان سيا ابائي نداشتند. ايرانيان بر چنين روابطي به ديده تحقير مينگرند. يک ايراني در آمريکا ممکن است که براي مؤسسات خصوصي و دولتي بدون انقياد کار کند، وليکن در جامعه ايراني به کساني که مأمور آمريکا شوند به ديده تحقير نگريسته ميشود. همه اينها محصول تاريخ طولاني مقاومت در برابر استعمار است که حتي در بالاترين مقامات دولتي ايران، در همه زمانها، اين يک حکمت پذيرفته شده بوده است. جالب است که در زمان سقوط دولت رضا شاه در شهريور 1320، آنهائي که در بالاترين رده هاي قدرت در ايران بودند، کساني که ناسيوناليست هم محسوب نميشدند، بسيار مواظب بودند که با متفقين قراردادي ببندند که از پيش فرض *استقلال* ايران بهره مند باشد، و حتي اين تقدم اول آنها در هر مذاکره با متفقين در آن زمان بوده است، چرا که بخوبي ميدانستند که چقدر موضع استقلال براي ايرانيان نقش کليدي دارد.

بنابراين گرچه برخي تحريم هاي هوشمند عليه دارائي ها و حق مسافرت مقامات جمهوري اسلامي مورد موافقت ايرانيان است، وليکن هر چيزي بيش از آن، با مخالفت ايرانيان مواجه ميشود. اما واقعيت غم انگيز اين است که تحريم هاي هوشمند بر وضعيت جمهوري اسلامي چندان اثري نخواهد گذاشت، و اين را هم غرب و هم جمهوري اسلامي ايران بخوبي ميدانند، چرا که هر تحريمي، کمتر از تحريم نفت، که مورد استقبال ايرانيان *نيست*، چندان تأثيري بر روي جمهوري اسلامي نخواهد داشت. بنابراين نظير حمله نظامي، گزينه تحريم هم راه حلي براي معضل اينکه با جمهوري اسلامي چه بايد کرد، نيست.

پس سؤالي که بسياري از آمريکائيان به حق ميپرسند اين است که واقعاً دموکراسي خواهان ايران از غرب چه ميخواهند، وقتي که ما ميگوئيم پشتيباني غرب را ميخواهيم. همه ما درباره پشتيباني معنوي براي محکوم کردن جمهوري اسلامي و نقض حقوق بشر در ايران ميدانيم، که برخي از دولتها حتي آشکارا تا آن حد از اين خواست ما پشتيباني ميکنند که ميگويند مردم ايران از طرف رژيم ملايان به گروگان گرفته شده اند، پس چه چيزي بيشتر ميتواند گفته شود؟ در زمان شاه، فعالين ايراني مجبور بودند طومارهائي با هزاران امضا و تظاهراتهاي بزرگ در غرب برگزار کنند تا که دولتهاي غرب يک محکوم کردن ساده رژيم شاه بخاطر نقض حقوق بشر را انجام دهند، اما امروز همه اين دولت ها خود اين همه را انجام ميدهند بدون آنکه فعالين سياسي ايراني کاري برايش کرده باشند. بنابراين دموکراسي هاي غرب به حق از فعالين جنبش دموکراسي خواهي ايران ميپرسند که چه چيز ديگري ما از آنها ميخواهيم؟

در واقع غرب متحيرانه ميپرسد که چه چيز ديگري ايرانيان در پشتيباني از خود ميخواهند، بويژه وقتي ميبينند که يک کمک مالي 75 ميليون دلاري براي نيروهاي دموکراتيک ايران از سوي آمريکا پيشنهاد شد و بسياري ار گروه هاي اپوزيسيون ايران و شخصيت هاي سياسي ايراني دريافت چنين کمکي از آمريکا را محکوم کردند. معهذا واقعيت اين است که بزرگترين کمکي که دموکراسي هاي غربي ميتوانند به اپوزيسيون ايران بکنند همان کمک مالي *است*، وليکن گروه هاي سياسي ايراني چنين کمکي را از هيچ دولت معيني نمي پذيرند، چرا که اين کار به نوعي وابستگي براي دريافت کنندگانش تلقي ميشود، همانطور که در بالا توضيح دادم، حتي وقتي که هيچ تعهدي با خود نداشته باشد. راه دادن چنين کمکي به اپوزيسيون ايران از طريق تأسيس يک صندوق مالي بين المللي براي جنبش دموکراسي خواهي ايران با مديريت کساني نظير واکلاو هاول و لخ والنسا ميتواند برآورده شود. مديراني که از يکسو بخاطر نزديکي با يک گروه معين اپوزيسيون ايران تبعيض قائل نشوند و از سوي ديگر با دولت معيني که منافعي در ايران و در نفت دارد مرتبط نباشند. در واقع چنين مؤسسه جديدي بايستي چيزي باشد نظير کميته جايزه نوبل که هيچ ايراني اي مشکلي با دريافت ياري از آن مؤسسه نداشته باشد.

ياري به شکل بالا ميتواند به اپوزيسيون کمک زيادي بکند. فقط به شيرين عبادي نگاه کنيد. از زماني که وي جايزه نوبل را برنده شد، قادر شده است که فعاليت هاي خود را چند برابر کند حال چه با آنچه وي ميکند موافق باشيم يا نه [http://www.ghandchi.com/308-IslamicDemocracy.htm]، اما جايزه مطمئناً کمک کرده است که کار وي تقويت شود. گروه ها و افراد سياسي اساساً با شرايط بسيار سخت مالي همه اين سالها کار کرده اند. بويژه آنکه در ميان پايه هاي آنها در خارج، بر عکس زمان شاه، ديگر دانشجويان متمولي نيستند که براي تحصيل به خارج آمده باشند، بلکه هوادارانشان پناهندگان و آوارگاني هستند که خود نيز در وضعيتي قرار ندارند که بتوانند از نظر مالي کمکي به جنبش باشند. و آن ايرانياني هم که متمول هستند يا در خارج به ثروتي رسيده اند، حتي وقتي که خيلي از مخالف بودن با جمهوري اسلامي حرف ميزنند، پس از تجربه انقلاب 1357، از درگير شدن در کار عملي سياسي پرهيز ميکنند، و حتي وقتي کمک مالي اي بکنند، آنرا به مؤسسات خيريه غيرسياسي ميدهند که اکثراً هم ربطي به ايران ندارند.

همه اين سالها افرادي نظير خود من که حاضر به قبول پولي از دولت خارجي براي فعاليتهاي خود نيستم، با سختي هاي زيادي همه اين سالها روبرو بودم، در عين فعال تمام وقت بودن، بر روي کارهاي تکنيکي و ژورناليستي تکيه کردم، و مجبور شدم خانه ام را بفروشم و بيشتر و بيشتر فشار مالي بر روي خود و خانواده ام بگذارم تا بتوانم ادامه دهم. همه حرفها درباره اينکه دموکراسي هاي غربي ميخواهند به جنش دموکراسي خواهي کمک کنند را ميشنويم، وليکن ايرانياني که همه *فعاليتها* را در اين جنبش ميکنند و در هم*داخل* اين دموکراسي هاي غربي زندگي ميکنند، در مرز شکستن پشت خود هستند، وقتي بالعکس آنهائي که با جمهوري اسلامي ساخته اند در وضع خوبي هستند، چرا که دموکراسي هاي غربي واقعيت جنبش دموکراسي خواهي ايران و آداب و رسوم آنرا درک نميکنند. واقعيت اين است تا زمانيکه صندوق بين المللي براي کمک به افراد و گروه هاي مستقل دموکراسي خواه ايراني بوجود نيامده است، زندگي ما تا حد بسيار زيادي از طريق امکانات مالي جمهوري اسلامي رقم خواهد خورد، که قادر است پشتيباني مالي لازم را از هواداران و لابي ايست هاي خود بکند، و همه حرف زدن غرب درباره جنبش دمو.کراسي خواهي ايران در آخر هياهوي بسيار براي هيچ خواهد بود.

ناراضيان سياسي ايراني در اين باره که مستقل انديشند مصالحه نخواهند کرد و آنهائي که استقلال ايران را به معامله بگذارند اعتبار خود را از دست ميدهند. غرب اگر واقعاً ميخواهد به تغيير در ايران کمک کند بايستي اين نحوه انديشيدن ايرانيان را درک کند، وگرنه نه تنها ايرانيان سکولار، بلکه همه خاورميانه و دنيا در برابر حمله اسلامگرايان در سراسر جهان خلع سلاح ميشود. راه پايان دادن به تروريسم با پشتيباني از سکولاريسم، دموکراسي، و آينده نگري براي ايران ميسر است [http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranhtm]. زمان آن رسيده است که يک صندوق مالي بين المللي براي جنبش دموکراسي خواهي ايران هر چه زودتر تأسيس شود. من اميدوارم آمريکا و اروپا قدري وقت و کوشش براي به واقعيت پيوستن اين مهم بگذارند، که اين کار ممکن است براي سکولاريسم و دموکراسي در ايران بيش از همه بازي هاي شيريني و ترکه هاي با جمهوري اسلامي ثمر بدهد.


به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
20 خرداد 1385
June 10, 2006


مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
http://www.ghandchi.com/319-IRISanctions.htm


متن مقاله به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/445-USEUIRANEng.htm
What Can US and EU do for Iran
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/445-USEUIRAN-plus.htm

One of the reasons that world democracies are not able to deal properly with Iran's issue is because they change their analysis of Islamic Republic of Iran (IRI) every hour depending on the latest pragmatic positions of IRI. IRI is not much different from Taliban (surely one is Shi'a and the other is Sunni), but the reason IRI *is* pragmatic both internally and externally, is because this government from its inception has had to work in a society that has been modernizing for over 75 years prior to IRI coming to power, and therefore IRI when trying to move back Iranian society to the world of 1400 years ago, has had to deal with a strong social resistance inside Iran. This is why from its first day till now it has not been able to work as easily as Taliban or Uganda's Idi Amin.

IRI is not just a Medieval state, it is a Medieval state working hard to push back a society that had already been on its road to modernization for a long time. This reality is even reflected in IRI's foreign policy and its position on issues from human rights to terrorism and atomic issue. Let's remember that a fundamentalist group working in a modern European society or in the U.S. cannot work the same way it can work in a backward Asian or African country. And Iran as a society has been a lot more advanced than many other countries in the Middle East. If Islamic Republic had come to power in Saudi Arabia or in Pakistan, it might have been able to act like Taliban a lot easier, without much flexibility or pragmatism.

Now understanding the above fact shows that hopes of changing behavior by IRI are pretty much limited. This is what the Iranian pro-democracy activists have known for a long time and they know that IRI's ideology and constitution are the basis of the real behavior of IRI, where the violations of human rights such as the killing of morteds, are not *unconstitutional* and the only reason for pragmatism and concessions of IRI is the strength of pre-IRI modern institutions and modern social behaviors that have still remained in Iran. IRI has tried very hard to destroy modern attitudes of the youth, and to force the modern institutions like schools and universities to retrogression, from its first days of coming to power, as cultural revolution, but it is not that easy to turn back the wheel of history. This is why the best obstacle to reactionary governments that have come to power in any society in the world has always been the reach and depth of the modern institutions and the modern social behaviors instilled in the populace, prior to such governments taking power.

Keeping the above in mind, it is obvious that until this theocratic regime in Iran changes, there is no basis to be hopeful for any fundamental change in the action of Iran's government, internally or externally, and the real rulers of Iran are the petrified ayatollahs who run the shorAye negahbAn, shorAye maslehat, majles khobregAn, valie faghih office, parliament, judiciary, and the other theocratic institutions of Iran. IRI's terrorism and violation of human rights are the result of this reality, because this government is trying to push the society backwards, and to deal with the resistance by pre-existing modern institutions and behaviours, it has to suppress them both internally and externally. Wherever it cannot easily use its police and guards, it has to resort to terrorism. If even this government is overthrown, its remnants will do more terrorist activities and throwing acid to women's face because they will no longer have the regular police and army to do the job for them and again it will be the modern thinking individuals and institutions, inside and outside Iran, that will have to resist their violence. This is what we are witnessing in Afghanistan after the Taliban lost their hold on the government. They are back to resorting to terrorism to attack the modern individuals and modern institutions like the schools.

The fact remains that the only force to counter IRI are the pre-existing modern institutions of Iran such as the remainder of the secular educational and scientific institutions and the forward-thinking individuals inside and outside Iran. A military attack will not solve the problem. Even in Afghanistan and Iraq the reality is that finally it is the internal forces that are facing the task of fighting the attacks of Taliban and Al Qaida, and to the degree that modern thinking individuals and institutions in those societies are empowered to do this, the goal will be achieved. In Iran, there is even a stronger resentment for foreign interference than Iraq or Afghanistan. The reason is not just the 1953 CIA coup. Iran is among a few countries in Asia that has never been colonialized. The same way that only two countries were never colonialized in Africa, etc. This peculiarity makes it more imperative that ending IRI has to be done by Iranian people ourselves, as I have extensively discussed on many occasions.

Beside military option that is not viable in Iran and will backfire by turning the progressive forces of Iran against the West, even sanctions will not work in Iran [http://www.ghandchi.com/319-IRISanctionsEng.htm] because Iranian opposition has never liked it. One cannot think that Iranians will be like Soviet dissidents. Soviet dissidents had no problem with sanctions against the Soviet Union and many of them even had no problem to work for CIA. Iranians look down on such relations. Iranian in the U.S. would work in the U.S. for non-binding corporate or government jobs but they frown on those who are considered agents of US. This is all the result of long history of resistance to colonialism that even in the highest offices of Iranian government, all thru the ages, this had been a motto. It is interesting that when Reza Shah fell from power, in 1941, those in the high echelons of power in Iran, who were *not* necessarily Iranian nationalists, were careful to make a kind of deal with the Allies which presupposed Iran's *independence*, and even this was their number one priority in any negotiations they had with the Allies, because they knew how critical the issue of independence is to Iranians.

Thus although some smart sanctions against IRI officials' foreign holdings and travel, is welcome by Iranians, but anything more than that, will be frowned upon by Iranians. But the sad reality is that such smart sanctions will not do much to the IRI situation, as both IRI and the West know well, because any sanctions, short of sanction on oil, which is *not* welcome by Iranians, will not really have much impact on IRI. So just like the military action, sanctions will not be a solution to the dilemma of what to do with IRI.

Then the question is rightly asked by many Americans that what do Iranian pro-democracy people want from the West when we keep asking for the support of the West. We all know spiritual support to condemn IRI and its violations of human rights has been done so much to the level of some states even openly saying Iranian people are the hostage of the clerical regime, so what more can be said? At the time of the Shah, Iranian activists needed to do so much work of petitioning and demonstrations in the West, to get the Western states to do even a simple condemnation of human rights violations in Iran, but today all that is already done by those states without much efforts by Iranian activists. So the Western democracies rightly ask Iranian pro-democracy activists what else do we want from them?

In fact the West even asks surprisingly what else do Iranians want in support, especially when they see a financial help of $75 million to for Iranian democratic forces was proposed by the U.S. and many Iranian opposition groups and well-known Iranian political personalities, actually condemned receiving such assistance from the U.S. Nonetheless, the reality is that the biggest help the Western democracies can give the Iranian opposition *is* financial help, but Iranian political groups will not accept such help from any specific government, because that is viewed as some kind of dependence for the recipients, as I explained above, even when there are no strings attached. The way to make such assistance available to Iranian opposition would be by setting up an INTERNATIONAL PRO-DEMOCRACY FUND FOR IRAN managed by people like Vaclav Havel and Lech Walesa so that on one hand it would not have any bias of being associated with any particular Iranian opposition group, and on the other hand it would not be associated with any particular government with interests in Iran and the oil. In a way the entity to be something like the Nobel Committee, where no Iranian has any problem to receive assistance from it.

An assistance in the above form can help Iranian opposition a lot. Just look at Shirin Ebadi. Ever since she received her Nobel Prize, she has been able to do her activities many-fold, whether one agrees with what she does or not [http://www.ghandchi.com/308-IslamicDemocracyEng.htm], but the prize certainly has helped to boost her work. Other opposition groups and individuals have mostly been working in extremely tough financial conditions all these years. Especially the constituency of opposition abroad, contrary to the time of the Shah, is not well-to-do students studying abroad, but are poor refugees who themselves are not in a situation to be much of financial help to the movement. And those Iranians who are rich or have made it well abroad, even when they talk a lot of not liking IRI, basically after the experience of 1979 Revolution, avoid involvement with political action, and in case they make financial contributions, they do it to non-political charities that are mostly not even Iran-related.

All these years, individuals like myself who do not want to accept any money from a foreign government for my activities, have had it really hard all these years, relied on doing technical and journalistic jobs while being a fulltime activist, and had to sell my house and increasingly put financial pressure on my family an myself to continue. There is all this talk that Western democracies want to help Iranian pro-democracy movement but Iranians who *are* putting all their efforts in that movement, and *are* living inside these Western democracies, are at the point of breaking their back, when those who have compromised with IRI are able to do fine, because the Western democracies do not understand the reality of Iranian pro-democracy movement and its ethos. The reality is that until an international fund is created to help the independent pro-democracy Iranian individuals and groups, our lives will be heavily impacted by the finances of Islamic Republic, which is able to give proper support to its agents and lobbyists, and all the talk of the West about Iran's pro-democracy movement, at the end, will only be much ado for nothing.

Iranian dissidents will not compromise about being independence-minded and those who do, will lose credibility. West needs to come to terms with our mindset if they really want to help the change in Iran, and in the Middle East, or else not only the secular Iranians, but Middle East and the whole world at large will be defenseless in front of the onslaught of the Islamists worldwide. The way to end terrorism is to support secularism, democracy and futurism for Iran [http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm]. It is time to form an INTERNATIONAL PRO-DEMOCRACY FUND FOR IRAN as soon as possible. I hope the US and Europe to spend some time and efforts to make this a reality, as it may bear more fruits for the success of secularism and democracy in Iran than all the carrots and sticks with the IRI.

Hoping for a Federal, Democratic, and Secular Futurist Republic in Iran,

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
June 10, 2006



Text in Persian
http://www.ghandchi.com/445-USEUIRAN.htm

Related Papers:
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm
http://www.ghandchi.com/319-IRISanctionsEng.htm